روح هرگز نمی میرد؟

7 فروردین 1402 - خواندن 7 دقیقه - 729 بازدید



در کتاب زندگی پس از مرگ تالیف لئون دنی نویسنده معروف فرانسه ترجمه و تلخیص دکتر عبدالمجید حکیم چنین می گوید :

یک مطالعه ی عمیقی در طبیعت و جهان ناگزیر ما را به مطالعه و تحقیق در روح یعنی به فحص و جستجوی آن عناصری که ما را به حرکت در آورده و باصطلاح به ما جان می دهد و مدیر اعمال ما میباشد سوق داده و می کشاند . 

 عمل فیزیولوژی به ما چنین می فهماند که بدن مادی انسانی لاینقطع و سال به سال در تجدید و تغییر است . در تحت اثر و علم دو جریان حیاتی بزرگ یک نوع تبادلات و تغییرات دائمی در مولکولهای بدن حاصل می گردد ، یعنی تبدیلات و تغییرات مولکولهای مزبور بدین قسم انجام می پذیرد که عده ای در اثر کار از وجود انسانی ساقط و کاسته شده و عده ی دیگر بترتیب به واسطه ی عمل تغذیه و جذب ، جای آنها را میگیرند . از مواد نرم و لطیف مغز یا دماغ گرفته تا سخت ترین و سفت ترین قسمتهای بدن که استخوانها را تشکیل میدهند و خلاصه تمام این بدن فیزیکی و مادی ما محکوم و مقهور یک تغییر شکل و تحول دائمی بوده و به کرات و دفعات بیکران در زندگانی تغییر و تبدیل یافته و استحاله پیدا میکند ، معهذا با وجود این تغییرات و تبادلات دائمی در این بدن جسمانی ما همیشه همان شخص اولی باقی میمانیم . آن ماده ایی که دماغ یا مغز را تشکیل می دهد ممکن است تغییر کرده و سلولهای آن تجدید شود ، ولی فکر ما همیشه باقی و با این فکر خاطرات زندگانیهای گذشته که بدن جسمانی فعلی ما ابدا از آنها اطلاعاتی نداشته بهره ایی نبرده و خلاصه در هیچ یک از آن حوادث و خاطرات شریک نبوده است منضم و ملحق میباشد . بنابراین در وجود ما یک عنصر مشخص و معینی غیر از ماده و یک قوه ی تقسیم ناپذیری یافت می شود که با وجود این تغییرات و تحولات همیشگی ثابت و پاینده است . 

روح عنصر حیات و سبب احساسات است و همچنین این روح عبارت از قوهء است غیر مرئی لاینحل که تشکیلات جسمانی ما را اداره کرده و یک نظم و توافقی بین تمام قسمتهای بدن برقرار ساخته است . کمالات معنوی روح به هیچوجه ارتباط و مشابهتی با اعمال مکانیکی ماده ندارد . یعنی ذکاء ، عقل ، قوه ی ممیزه و اراده را به هیچ عنوان نبایستی با خون آورده یا گوشت و عضلات بدن مشتبه ساخت و همچنین به واسطه همین ترازوی ذهن و این قوه امتیاز است که بایستی اعمال خود را سنجیده و خوب و بد را از یک دیگر تشخیص و تمیز دهیم : همین زبان و لسان درونی و باطنی است که روی سخن را از پست ترین تا عالی ترین شخص گرفته با هر کسی باز نموده و با همان صدای ضعیف و نحیف خود اعلام میکند که اعمال روح به هیچ وجه ربطی به ماده یا ربطی به آثار فیزیکی و شیمیائی ماده ندارد ، در این وجود ما جریانها و سیلهای مخالف و مغایر همیشه در کشمکش و مبارزه اند هوا و هوس ها و میل های مادی دائما با عقل و عاطفه و با حس انجام وظیفه صحیح در جدال و نزاع میباشند ، و حال اگر ما تنها ماده ی محض بودیم ؟ آیا این مبارزات و کشمکش ها را دانسته و در خود سراغ می گرفتیم ؟! خیر بلکه بلاشبهه بدون هیچ گونه تاثیر یا تاسف و خجالتی و بدون هیچ قسم تالم یا ندامت این ناملایمات طبیعی را گذرانده و به پایان میرساندیم . و اما بالعکس باید دانست که اراده ای در ما موجود است که اغلب با حواس فطری و طبیعی در جنگ و مناقشه میباشد و خلاصه به واسطه همین اراده است که ما میتوانیم از نفوذ تاثیرات ماده خلاصی یافته و آن را مقهور خود سازیم و بالاخره آن را یک آلت و اسباب مطیع و منقادی برای خود قرار داده و به هر کار که خود مایلیم بکار بریم .. آیا فی الحقیقته نمی بینیم که بعضی از مردم و آنانکه در سخت ترین وضعیت و مشکلترین شرایط قدم به عرصه زندگانی گذارده چگونه علائق و موانعی را که در حیات در پیش پای خود مشاهده می کنند منکوب نموده و یا آنکه به چه قسم با فقر و ناخوشیها و انواع و اقسام علل مزاجی مواجه گشته در مقابل آنها استقامت بخرج داده و به واسطه کوشش و جد و جهد های مستدام خود آنها را تماما زیر پای گذارنده و بالاخره با موفقیت های کامله بر آنها غلبه نموده اند؟ و یا آنکه آیا نمیتوان تفوق و برتری روح را بر جسم از اینجا استنباط نموده یعنی نظری به صفحات تاریخ انداخته و دید که این روح چگونه فداکاری های بزرگ و جان نثاری های عظیمه را در طی ازمنه و ادوار تاریخی منحل گشته است ! هیچ کس نیست که نداند چگونه شهدای در راه حقیقت و اشخاص وظیفه شناسی که برای انجام تکالیف وجدانی ، خود را به مخاطرات عظیم دچار ساخته و کسانی که برای خدمت به بشر و خیر عموم دامن همت به کمر زده خواه کشته شده و یا آنکه شهید شده و بالاخره با کمال قساوت و خشونت در میان انواع و اقسام زجرها و شکنجه های جگر خراش و جانگداز بر این بدن جسمانی مادی تسلط و غلبه یافته و بدون آنکه به شکایات این بدن گوشتی مادی گوش دهند ، قادر بر این شده اند که سختیهایی را متحمل شوند و شربت تلخ مرگ را با کمال وجد و شعف نوش کنند ! هرگاه در این بدن فعلی ما غیر از ماده چیز دیگری نبود امکان نداشت هنگامی که به خواب عمیقی فرو می رویم روح ما باز ادامه ی حیات داده و بدون هیچ کمک و معاونت حواس خمسه ظاهری بتواند به ما نشان دهد که یک فعالیت و حرکت و آگاهی دائمی از جمله شرایط طبیعت او بوده و همیشه در کار است ، روشن بینی در خواب مصنوعی ، روئیت حوادث و وقایع از فواصل بسیار بعید بدون استعانت چشم و خلاصه دیدن واقعیات قبل از حدوث و خواندن افکار تماما آنها نیز از روی تجارب و امتحانات عدیده این مسئله را کاملا اثبات و مدلل مینماید که بلاشک روح وجود دارد . سپس از این رو میتوان گفت که در نهاد ما یک جوهر یا عنصری خواه قوی ، خواه تیره و جاهل و خواه منور و روشن موجود است که ما آن را روح می نامیم....


روح هرگز نمیمیرد