مفهوم انصاف با خدا ؟

4 آذر 1402 - خواندن 6 دقیقه - 388 بازدید



در زندگی عادی و روزمره کسانی هستند که با وجود برخورداری از سلامت جسم و روح ، و نداشتن هرگونه ناراحتی ، به ارزش این نعمت بزرگ فکر نمی کنند و قدر این موهبت الهی را نمی دانند .

 این که می گویند : انسان تا وقتی سالم است ، قدر سلامتی را نمی داند ، از همینجا مایه می گیرد ؛ چون به راستی وقتی انسان دندانهای سالمی دارد و غذای روزانه اش را به راحتی و بدون کمترین مشکلی می خورد ، این دندانها چنان کار خود را طبیعی و ساده انجام می دهند که انسان هنگام جویدن لقمه ها اصلا شاید لحظه ای هم به وجود نعمتی همچون دندانهایی که در دهان دارد ، فکر نکند ، یا وقتی پاهای سالمی دارد و به راحتی از این سو به آنسو می رود و فعالیت و جنب و جوش دارد ، شاید در طول ساعتها راهپیمائی حتی یک لحظه هم از ذهنش نگذرد که داشتن پای سالم چه نعمت عظیمی است . اما همین که سلامت یکی از دندانهایش به هم خورد و در عصب آن درد و ناراحتی راه یافت ، آن گاه گویی دنیا در نظرش سیاه می شود .؟ دیگر مسئله فقط این نیست که نمی تواند به آسودگی غذا بخورد ، بلکه شدت درد ؛ او را زمین گیر می کند و در یک گوشه می نشاند و از انجام هر کاری بازش می دارد ، تا جایی که بر اثر دندان درد ، انسان احساس میکند گوشهایش هم خوب نمی شنود ، چشمهایش هم خوب نمی بیند و اصلا مغزش هم خوب کار نمی کند . فقط از درد به خود می پیچد و تازه به یاد می آورد که چه نعمت شگفتی به نام دندان در دهانش وجود داشته که قبلا متوجه آنها بوده و کمتر به ارزش وجودی شان فکر می کرده است . 

یا وقتی پاهایش صدمه می بیند و دیگر قدرت حرکت و راه رفتن را از دست می دهد و ناچار می شود از جنب و جوش و فعالیت دست بردارد و در یک گوشه بنشیند ، آن وقت تازه می فهمد که وجود دو پای سالم چه نعمت ارزنده ای بوده است .

 همین مختصر اشاره را بگیرید و بقیه اش را پیش خودتان حساب کنید .

هر یک از نعمتهایی را که امروز دارید ، در نظر بگیرید و آنگاه روزی را مجسم کنید که خدای نکرده این نعمت به کلی از بین برود ، یا حتی مختصر اختلال و لطمه ای پیدا کند . 

آن وقت حساب کنید که در اثر همین امر کوچک ، چه مشکلات بزرگ و ویران کننده ای در زندگی شما _ چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی و معنوی _ پیدا خواهد شد و چطور شما را از ادامه ی مسیر طبیعی زندگی باز خواهد داشت .

اینجاست که مسئله انصاف کردن با خدا مطرح میشود . یک قسمت از انصاف کردن با خدا ، به جا آوردن شکر نعمت های اوست ، و برای این کار نیز راه اصلی همانا اجرای دستورات و مقررات خداوندی است .

 آیا انصاف است که انسان با وجود این همه نعمتها و مواهب بیشمار که خداوند به او ارزانی داشته است ، باز هم ناسپاسی کند و در برابر مقررات خدا ، به تمرد و سرپیچی دست بزند ؟ آن هم مقرراتی که به صورت بسیار مختصر و ساده وضع شده و تازه در این مقررات هم سعادت و رستگاری خود همین انسانها مورد نظر بوده است ؛ وگرنه خداوند چه احتیاجی به ما دارد و برایش چه فرقی می کند که ما موجودات ضعیف و ناچیز ، مقررات او را انجام بدهیم یا خیر ؟

 نکته قابل توجه این که گاهی ما انسانها آن مقدار که در مقابل سایر افراد انسانی احساس شرم و حیا و حق شناسی و شکرگزاری داریم ، در برابر خداوند همان مقدار را هم به جا نمی آوریم ؛ مثلا اگر کسی احسان مختصری در باره ما روا دارد و در لحظه ی کوتاهی از زندگیمان کار کوچکی برایمان انجام دهد ، در مقابل او احساس قدردانی و حق شناسی می کنیم تا جایی که گاه می گوییم و وظیفه ی اخلاقی ایجاب می کند که این احسان را تا پایان عمر فراموش نکنیم و هر جا توانستیم ، برای جبران و قدردانی آن تلاش کنیم . اما چطور است که در مقابل این همه احسان هایی که از ناحیه ی خداوند نسبت به ما ارزانی شده و این همه مواهب و عنایات و الطاف الهی که سراسر زندگی مان را از هر طرف پوشانده است ، وظیفه ی اخلاقی احساس نمی کنیم ؟

 چرا خود را موظف به حق شناسی و شکرگزاری از خدا _ که همانا اجرای دستورات او برای خوشبختی و رستگاری خودمان است _ نمی دانیم ؟ آن هم دستوراتی که از یک سو بسیار ساده بوده و به آسانی انجام پذیر است ، و از سوی دیگر هیچ نفعی برای خداوند ندارد و انجام و عدم انجامش در پیشگاه کبریایی او یکسان است و تازه نفع آنها تمام و کمال به خودمان بر میگردد و فقط در راه تکامل و تعامل انسانی خودمان نقش دارد .

 از این بیان نتیجه می گیریم که هرگونه کفران نعمت در مقابل عنایات و الطاف الهی و هر نوع مخالفت و نافرمانی از دستورات خداوند ، نوعی بی انصافی نسبت به ساحت قدس الهی است . 

ماخذ

آئین کشور داری از دیدگاه حضرت علی علیه السلام.... آیت الله فاضل لنکرانی 

 

انصاف با خداموهبت الهیساحت قدس الهیحق شناسی و شکرگزاری