یادداشتی بر موضوع مشارکت سیاسی زنان در ایرانمش

6 اردیبهشت 1403 - خواندن 10 دقیقه - 34 بازدید


بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مشارکت مدنی و سیاسی زنان در ایران

پژوهشگر:عباس تاجیک

در این یادداشت قصد داریم تا به تحلیل مشارکت سیاسی زنان در ایران،مقایسه ی آن با دیگر کشور های اسلامی و تحلیل مشارکت آن ها در احزاب و جریانات مختلف چپ و راست در کشور،موانع مشارکت آنها و نقش عوامل موثر در افزایش و کاهش آن بپردازیم.

در ابتدا به تعریف خاصی از مشارکت سیاسی نیاز داریم؛<<مشارکت سیاسی به تضمین سهیم شدن اجتماعی فعال و غیر توده ای و برابر و غیر آمرانه از بالا به پایین افراد و گروه ها و تلاش سازمان یافته و سنجیده به منظور هدایت و سرنوشت و به جهت بهبود اوضاع زندگی شان از حیث دخالت در تصمیم گیری ها و افزایش کنترل بر نهاد های سیاسی است>>.(ساروخانی،1380؛569)

ریشه همکاری های مدنی و سیاسی زنان در جهت تحقق اهداف خویش را میتوان در جنبش های سیاسی و اجتماعی زنان در قرن 18 جست و جو کرد.جایی که آغاز عصر روشنگری و تعقل پیرامون مقوله دموکراسی است.زنان همواره نقش به سزایی در انقلاب ها وکنش های سیاسی اجتماعی داشته اند اما همواره نقش آنان چنان نادیده گرفته شد که در سال 1385 شاهد حضور حدودا 15 درصد از جنسیت زن در احزاب و گروه های سیاسی در کشور هستیم.مسئله ای که در ادامه به کنکاش پیرامون آن خواهیم پرداخت.

موضوع مشارکت سیاسی زنان در خاورمیانه از دیرباز مورد بحث و جنجال بود،جایی که خواستگاه و مولد جریان های تندرو،افراطی و شدیدا مردسالار بود؛اما بعد از گذشت حدود سه قرن از آغاز فعالیت های مدنی و سیاسی زنان در جهان باز هم شاهد اختلاف سطح فاحش مشارکت آنان در مقایسه با مردان به خصوص در خاورمیانه و کشور های اسلامی هستیم.به عنوان مثال مصر اولین بار و با ظهور تفسیر های لیبرالی از اسلام و تاسیس جامعه ی پیشرفت زنان در سال 1908،جامعه ی زنان نوین در 1919 و در ادامه اتحادیه ی طرفداران آزاد زنان مصر در 16 مارس 1923، دریچه های مشارکت و فعالیت مدنی را به روی زنان خود باز کرد.کنشی که پیامد آن کسب 24 کرسی نمایندگی مجلس در سال 1994 و کسب 7 درصد وزارت خانه ها توسط زنان در این کشور شد.

اما در ترکیه و با حضور سیستم حکومتی عثمانی،عمده فعالیت های سیاسی زنان حول حرمسراها و آنهم توسط عده قلیلی از زنان جامعه که در دربار زندگی میکردند صورت میپذیرفت؛اما سرانجام آنها توانستند در 1930 حق رای محلی و در 1934 حق رای ملی را دارا شوند و پیامد آن کسب 18 کرسی نمایندگی (حدود4/5درصد) بود.آن ها در سال 1975 ، 27 انجمن و نهاد مدنی فعال در حوزه زنان داشتند.

حال با کسب یک تصویر ذهنی از میزان مشارکت سیاسی زنان در منطقه خاورمیانه به بررسی کیفیت مشارکت سیاسی زنان در ایران میپردازیم.جایی که حقوق زن و حق مشارکتش در امور مختلف بعضا جنبه نوشتاری دارد و عوامل مختلف فرهنگی،اقتصادی،آموزشی و حتی نگرش منفی خود زنان باعث شده تا میزان مشارکت آنها به طور محسوسی پایین باشد.طبق آمار میزان کسب پست های مدیریتی در اواسط دهه هفتاد(قبل از ریاست جمهوری سید محمد خاتمی) چیزی حدود 5 درصد کل بوده است.تعداد زنان مدیر در دستگاه های دولتی در دوسال اول ریاست جمهوری سید محمد خاتمی از 908 به 2855 یعنی رشد 300 درصدی رسید.

اما با تحلیل و نگاهی به میزان مشارکت زنان درعرصه تحزب به نتایج قابل تاملی میرسیم،جایی که علیرغم تفاوت نگرش فاحش پیرامون حقوق زن،تفاوت فاحشی بین میزان مشارکت زنان در این دو گروه وجود ندارد!.

به عنوان مثال در دوره هشتم حزب موتلفه اسلامی شاهد حضور 26 درصد زن هستیم.این در حالی است که حزب مشارکت که از احزاب چپ ایران به شمار میرفت حدود 20 درصد از اعضای خود را از میان زنان جامعه میبیند.همچین حزب همبستگی با عدد 6 درصد در این زمینه مواجه است.همه ی این اعداد و ارقام گواه آن است که میزان مشارکت زنان به طرز توی ذوق زننده ای پایین است و این مسئله مختص به جریان چپ یا راست نمیباشد.نکته ی قابل توجه این است که در سطوح پایین احزاب راست،میزان مشارکت سیاسی زنان افزایش داشته و این مسئله در احزاب چپ کاملا برعکس است.این نکته درحالی به دست آمده که احزاب چپ عمدتا به عنوان جریانات و گروه های تحول خواه و اصلاح طلب و حامی حقوق حداکثری زنان به حساب می آیند.چیزی که در اسلام گرایان فقاهتی(اصولگرایان) به عنوان جناح راست کمتر دیده میشود.اصولگرایان با بهره برداری از احادیثی که به زعم خود مستند بوده و گویای حقانیت قوانین فعلی است چهارچوب خاصی را برای میزان مشارکت و حقوق زن تعریف میکنند.اما در میان نواندیشان دینی(اصلاح طلبان)،مواردی از تشکیک پیرامون حقانیت این احادیث وجود دارد و به همین دلیل در راستای اثبات حقانیت خود کمتر به احادیث استناد میکنند،آنها معتقدند عامل اصلی ظلم به حقوق زنان قوانین خشن و یک جانبه است درحالی که اصولگرایان عدالت حداکثری قوانین فعلی را باور دارند.اما این اختلافات صدوهشتاد درجه ای باعث مشارکت بیشتر زنان در گروه های اصلاح طلب و چپ گرا نشده است؛چیزی که نشان میدهد عوامل اصلی عدم مشارکت تقریبا نیمی از جامعه را باید در جایی خارج از ایدئولوژی ها جست و جو کرد.

از عوامل موثر بر عدم مشارکت سیاسی زنان میتوان به شکاف جنسی گسترده در زمینه های مختلف فرهنگی،اجتماعی،قانونی و غیره اشاره کرد.شکاف جنسی در ایران توسط آموزش و پرورش جنسیت زده آموزش داده میشود و انواع موانع سیاسی و سیاست های پدرسالارانه جامعه و فرهنگ سیاسی تبعی زنان ادامه دار همین آموزش های زن ستیز است.

<<به نظر دال جامعه بر اساس شکاف های مختلفی مانند طبقه،مذهب،نژاد،قوم و علایق محلی از هم پاره میشود و هریک موجب پیدایش گروه ها و دسته های موثر بر زندگی سیاسی ...میگردد>>(بشیریه،حسین.1376 : 75). شکاف سیاسی زنان به سبب تبعیت سیاسی آن ها از شوهران و پدران تشدید میشود.

کتب درسی در ایران به وضوح دچار جنسیت زدگی است ؛ جایی که میبایست مبین برابری حقوق زن و مرد در ذهن کودکان و نوجوانان باشد به سادگی از این اصل میگذرد.در ادامه با انتشار عدد و رقم هایی پیرامون کتب درسی به سادگی در میابیم که تفاوت قائل شدن میان حقوق زن و مرد و ارزش انها چگونه در پوست و گوشت دانش آموزان تنیده میشود.به عنوان مثال در مجموع کتب فارسی دوره راهنمایی از 136 اسم زن استفاده شده است؛این عدد در مقایسه با 1423 اسم مرد گنجانده شده در این کتاب ها گواهی نگاه جنسیت زده در مهم ترین مقطع سنی است؛نگاهی که باعث مشارکت پایین جنسیت تحقیر شده در آینده میشود.با مقایسه ی فعالیت های دو جنس در کتب فارسی دوره راهنمایی به زوایای پنهان دیگری از آموزش و پرورش جنسیت زده پی میبریم.جایی که تنها 2 فعل سیاسی از زنان چاپ شده است و این رقم برای مردان به 102 اکت سیاسی چاپ شده میرسد!

ساختار سیاسی مردسالارانه ایران به خودی خود عامل مهمی در عدم مشارکت سیاسی زنان در این کشور است؛جایی که سیاست در آن به شدت مفهوم "زن زدایی" را در بطن جامعه میپروراند.اعمال قدرت پدرسالارانه در ایران از همان کودکی حق کودک در تصمیم گیری ها و کارهای گروهی را ضایع میکند؛همه قدرت ها در پدر خانواده جمع میشود و اوست که باید ها و نباید ها،هنجار ها و تنبیهات و تشویقات را تعیین میکند.سیاست های پوپولیستی یکی دیگر از ویژگی های نظام های سیاسی مردسالارانه است،جایی که به زنان صرفا به عنوان تقویت کننده و تحکیم بخش و مشروعیت دهنده و به طور کلی "پیاده نظام" نگاه میشود.

موانع شبه قانونی نیز از جمله مواردی است که بعد از انقلاب 57 به شدت مشارکت سیاسی زنان را تحت الشعاع قرار داده.جایی که موارد قانونی و شبه قانونی به شدت حقوق زنان را ضایع کرده و مرد سالاری را در ذهن مخاطب القا میکند.به عنوان مثال در مجلس خبرگان موانع برای عضویت زن ذکر نشده اما به موجب ماده 2 قانون انتخابات مجلس خبرگان، یکی از شرایط کاندید شدن "مجتهد" بودن است که مرد بودن را به ذهن مخاطب القا میکند.در پست ریاست جمهوری هم به موجب اصل115 قانون اساسی لفظ "رجال" مانع از کاندیداتوری و ریاست جمهوری زنان میشود.در منصب ریاست دیوان عالی کشور به واژه "قاضی القضات" میرسیم که آن هم مشروط بر "رجلیت" و در ادامه "مرد" بودن است.در موارد مختلف همین واژه ها موجب شده است تا زنان نتوانند به عرصه ای که تخصص لازم در آن را دارا هستند برسند.

و اما مهمترین عامل عدم مشارکت زنان را نه در قانون های نوشته نشده بلکه در خود زنان باید جست و جو کرد.این موانع عدم اعتماد به نفس ،عدم اعتماد به توانایی خود،پذیرش تفکیک در مشاغل مختلف و به موجب آن فرودستی اغلب زنان،احساس در حاشیه بودن و اضافی بودن در جامعه ی سیاسی مردسالار از جمله مواردی است که از کودکی در تار و پود وجودی ما تنیده میشود...

منابع:

1-پناهی،محمدحسین؛بنی فاطمه،سمیه سادات.(1392).فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی زنان.

2-محمدی اصل،عباسی.(1383).((موانع مشارکت سیاسی زنان در ایران)).فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی،سال سوم،شماره12.

3-ابطحی،صفی نازالسادات.(1394).((توانمندسازی زنان و مشارکت سیاسی در ایران)).فصلنامه سیاست،سال دوم،شماره 7.

4-پیشگاهی فرد،زهرا؛دستوری،مژگان؛ابراهیمی،سودابه.(1388).((تحلیلی بر میزان مشارکت سیاسی زنان در تشکل های سیاسی کشور در سال 1385)).پژوهش زنان،دوره 7،شماره 1.

5-شاهسون،پریچهر.(1380).((بررسی مقایسه ای مشارکت زنان در امور مدنی-سیاسی کشور های مختلف)).سیاسی-اقتصادی،شماره 163و164.

6-عابدی اردکانی،محمد؛عظیمی،پروین.(1390).((بررسی تطبیقی دیدگاه های جریان اصولگرا و اصلاح طلب نسبت به مشارکت سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران)).پژوهشنامه سیاست نظری،شماره12.

7-عباسی،بیژن؛حسینی الموسوی،سید مجتبی.(1393).((گزارش های کمیته منع تبعیض علیه زنان در خصوص مشارکت سیاسی زنان در کشور های اسلامی عضو)).مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی،سال نهم،شماره 35.