رابطه ی شعور ، آگاهی ، نیمه آگاهی و ناخودآگاهی با شناخت

15 مرداد 1402 - خواندن 6 دقیقه - 3122 بازدید




 در اندیشه های عامیانه غالبا شعور را مفهومی وسیع از احساس و درک و اندیشمندی تلقی می نمایند ؛ وقتی که می گویند :

 دوست من انسان با شعوری است ، یا آن شخص اصلا شعور ندارد ، یک مفهوم مشخص را منظور نمی کنند بلکه مقصودشان نوعی رشد ذهنی است که در دریافت مفاهیم و قضایا توانائی بیشتری نشان می دهد . و ما با نظر دقیق یک حالت ذهنی خاصی را که با کلمه ی شعور مناسبت دارد منظور می نمائیم . 

این حالت ذهنی را میتوان این طور معرفی کرد : آن درک و دریافت موضوع که می تواند از خود موضوع تجاوز نموده به پدیده ها و روابطی که به نوعی با آن موضوع در ارتباطند ، شعور نامیده می شود ، یا می توانیم آن را شعور بنامیم ، مثلا موضوعی که به وسیله حواس به ذهن ما انتقال یافته است ، رفتار شخصی است . اگر ما با توجه به علل و انگیزهای رفتار مزبور حقیقت و ارزش آن را نیز دریافت کنیم ، ما به آن رفتار شعور پیدا کرده ایم ، مثلا بفهمیم که این رفتار به انگیزگی عدالت بوده است . یا مسئله ی کیفر و پاداش موجب رفتار مزبور گشته است . بعید نیست که اسناد ماده ی شعور به شاعران از همین معنی سرچشمه گرفته باشد ، زیرا شاعر به منعکس ساختن و ذکر موضوعات و رویدادها بطور مجرد و گسیخته ننگریسته ، بلکه با مشاهده یک موضوع و یا یک رویداد هویت و عوامل و انگیزه ها و نتایج آنها را نیز دریافته و در صدد منعکس ساختن و یا انشاء هنرمندانه در باره آنها برآمده است .

رابطه آگاهی با شناخت :

 پدیده آگاهی نیز مانند درک و شعور مافوق احساس محض است که فقط تاثر ذهن را نشان میدهد . معمولا این پدیده در استعمالات رایج در مقابل غفلت گفته می شود : میتوان گفت : آگاهی عبارت است از همان درک به اضافه روشنایی خاصی که در باره موضوع به وجود می آید . و این حالت ذهنی خاصی است که در مقدمات یک شناخت صحیح ضرورت دارد . هر اندازه که یک موضوع دور از تاریکی و سایه های عینی و ذهنی دورتر باشد ، به همان اندازه آگاهی بیشتر و یا عالی تر خواهد بود .

رابطه نیمه آگاهی با شناخت : 

 این اصطلاح که در دوران معاصر در قلمرو روانشناسی و روانکاوی متداول شده است ، اصطلاح خوبی است که در آن هنگام که موضوع شناخته شده قبلی همه ی چهره ی واقعی خود را در صفحه ی ذهن نشان نمیدهد، بکار می رود . و واقعیت هم این است که شناخته شده های پیشین ما که در حافظه یا بعضی از سطوح روانی جایگیر می گردند ، چنان نیست که در همه ی حالات و شرایط مورد آگاهی ما بوده باشند ، برای بهره برداری از محتویات حافظه انگیزه هایی باید بوجود بیاید و عامل یادآوری در مغز به فعالیت بیفتد و تذکر حاصل شود ، بعضی از شناخته شده ها که در حافظه ذخیره شده اند " ذهن آدمی در باره آنها حالت نیمه آگاهی دارد ، یعنی گذشت زمان یا اختلاط موجودیهای حافظه با هم دیگر موجب می شود که بعضی از چهره ی شناخته شده ها مورد آگاهی شود ، یا اصلا آنچه که مورد آگاهی است ، شبح و حالت دورنمائی برای ذهن می باشند ، به اضافه اینکه خود نوعی شناخته شده برای ما هستند ، در جریان شناخت موضوعات دیگر نیز تاثیر می گذارند ، این تاثیر ممکن است شناخت فعلی را روشنائی بیشتر ببخشد و ممکن است موجب تاریکی و نقص شناخت فعلی بوده باشد .

رابطه ناخودآگاهی با شناخت :


 برخی از روانکاوان و روانشناسان دوران معاصر این اصطلاح را بکار برده و امروزه به عنوان یک اصطلاح متداول در کتب مربوطه در جریان قرار گرفته است ، به نظر می رسد این کلمه در لغت پارسی خوب انتخاب نشده است ، زیرا مقصود از مفهوم این کلمه وجود یک موضوع در حافظه یا در بعضی سطوح روانی است که مورد آگاهی نیست و یا به جریان انداختن موضوعی در ذهن است ، بدون توجه به قرار گرفتن آن در رشته ی جریان ذهنی فعلی ، اینکه هر کس در سطوح حافظه یا سطوح درونی روان واقعیات فراوانی از موضوعات و رویدادها را بایگانی میکند ولی در همه ی احوالات و شرایط آن واقعیات در صفحه ی ذهن حاضر و نمودار نمی گردند ، بلکه به اصطلاح مورد غفلت واقع میشوند ، به همین جهت است که موجودیت این واقعیات را در سطوح حافظه وجدانیات مغفوله نیز مینامند . از این رو است که بکار بردن ترکیب ناخودآگاهی کاملا صحیح بنظر می رسد ، بلکه مناسب این است که بجای ترکیب ناخودآگاهی ، خود ناآگاهی بکار برود ، یعنی ذهن انسان در فعالیتی که آغاز کرده است از واحد یا واحدهائی بهره برداری میکند که خود که جنبه مدیریت دارد ، به آن واحد آگاهی روشن و سلطه و اشراف ندارد . و یا اصلا هزاران واحدی که در سطوح حافظه ذخیره شده است ، فعلا از دیدگاه خود برکنار می باشند .


ماخذ : ترجمه و تفسیر نهج البلاغه جلد ششم 270

F5f5f5

رابطه شعور با شناختخودآگاهی